معصومه

متن مرتبط با «دلتنگی» در سایت معصومه نوشته شده است

دلتنگی

  • سلام و درودامان از دلتنگی ای لعنت بر این دنیا که عزیزانم رو میبره و دیگه نمیبینم حتی خوابشون هم نمیبینموای که امروز چقدردلم گرفته بودهم یاد عموم و عمه ی خدا بیامرزم افتادم هم چون جمعه بود دلگیریش واسم بیشترشدیادعموم افتادم که چهارپنج سال پیش صبح روزی که بعداز ظهرش رفت تواما همه خواب بودیم اومده بود پایین بابا سربابام بالا سرمن هم اومده بود دید خوابیم برگشت بالا ای لعنت برمن و خوابی که اون روز بودمیادعمه ام افتادم که یه ماه شاید هم کمتر یه ماه با خواهری متاهلم رفتم اصفهان خونش چقدر خوش گذشت شبی که بارو بندی رو بستیم خواستیم برگردیم اهواز تودلم گفتم من آخری میزنم بیرون همه زدن بیرون داشتم کفش میپوشیدم که اشک گوشه چشم عمه ام دیدم و کفش نصفه پوشیده و کندم پریدم دوباره بوسیدم این آخرین بوسه بود ای لعنت برمن که کاش بیشترمیبوسیدمش بوسه بارانش میکردم نه تو غسال خونه بوسه بارونی کنمآخ دلم داره میترکه از دلتنگی ، دارم دیونه میشمکاش کسی راه کاری داشت ...کاش خوابشون رو میدیدم ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها